جراید : زوج هایی که دعوا می کنند عمر بیشتری دارند !

پس از بررسی ها و تفحصی که خود شخصا و راسا انجام دادم ، یه این نتیجه رسیدم که خبر فوق با این که ازدانشمندان بلاد کفر ساطع شده است ولی ظاهرا درست به نظر می رسد و تایید می شود، منتها این که باز دانشمندان شیطنت کرده اند و   این خبررا ناقص ذکر کرده اند. زیرا که این خبر فقط برای یکی از زوجین صدق می کند و از زوج هایی که با هم دعوا می کنند فقط یک نفرشان بیشتر عمر می کند و نفر دیگر در همان جوانی دق کرده و به سرای باقی می شتابد به این امید که در آن دنیا تقاص خود را از همسرش بگیرد!! و آن زوجی که زنده می ماند را معمولا تحت عنوان «سر خور» نام برده می شود و باید دقت شود که بین سرخور و سرخورده تفاوت معنایی و ماهوی وجود دارد و درفرهنگ معین آمده است که :« سرخور: به فتحه س و به ضمه خ ، یعنی کسی که سر همسرش را می خورد و اورا به گوشه ی قبرستان می فرستد!» . معمولا سرخورها به یکی رضایت نمی دهند و بعد از گذشت چهلم همسرتازه درگذشته ، احساس تنهایی کرده و تجدید فراش نموده و همسری دیگر اختیار می کنند و روز از نو  و روزی از نو... البته سرخورها دارای مقامات و درجات متعددی هستند که در زیر به برخی از آنها اشاره می گردد :
کچل کُن : این نوع سرخور که بیشتر در بین بانوان محترم جامعه دیده می شود ، در طول زندگی مشترک به بهانه های مختلف موهای سرهمسر مهربان خود را تک تک و یک به یک می کند و بعد از چند دعوای زوجین ، همسر به کلی کچل شده و همه ی دوستان و آشنایان اورا کل آقا( =کلاغا!!) صدا می کنند.
پیرکن : این دسته که هم در بانوان و هم آقایان مشاهده می شوند، همچون سوهان اعصاب و روح و روان عمل می کنند و ظرف مدت کوتاهی این نوانایی را دارند که همسر خود را ده سال بلکه بیشتر پیر و چروکیده کنند. در کتب علمی از این دسته به عنوان سرخور تدریجی هم نام برده شده است...
کورکن : این دسته نادر که بیشتر در بانوان دیده می شوند ، معمولا در دعوای زوجین مسلح به لنگ کفش و یا کفگیر و ملاقه هستند، و در میدان کارزار به علت زدن ضربات متعددی که به سر همسر خود می زنند باعث می شوند که به تدریج سوی چشم او کم و کمتر گردد و سرانجام نابینا شود.
کله خور : این گروه که دارای بالاترین مقامات هستند ، این توانایی را دارند که بنا به استعداد خود ظرف مدت 10 روز تا 10 ماه همسر خود را بفرستند سینه قبرستان! و بعد از انجام مراسم کفن و دفن و تعزیه، مونس دیگری اختیار کنند .
امید است که توضیحات جامع و مانع این حقیر راهگشا بوده باشد و از دانش و علم سرشار بنده به اندازه شعور خود فیض برده باشید. البته مطلب در این باب بسیار است ولی دیگر حوصله و مجالی برایم نمانده است... بدرود

خدایا!

نمی دانم چه مرضی به جان این وبلاگ بخت برگشته من افتاده است که بالا نمی آید!! حتی چندبار خوذم جفت دستان را در حلقش فرو کردم ولی فایده ای نداشت و بالا نمی آره!! کسی راه حلی می دونه؟

ریشه یابی فحش در فوتبال در چهار پرده:

/* /*]]>*/ پرده اول : فضای ورزشگاه ها خصوصا فوتبال ،  یکی از بهترین و اخلاقی ترین فضاها دردنیا و حتی در ایران است. خصوصا از دوران مسئولیت بنده، در ورزشگاه ها روحیه پهلوانی و بزرگ منشی و برادری که ریشه در فرهنگ و باورهای غنی ما دارند؛موج میزند . خانواده ها با اطمینان خاطر کامل ، فرزندانشان را به این اماکن می فرستند تا ضمن پر شدن اوقات فراغتشان، مضامین اخلاقی ، ارزشی و ورزشی در وجود آنها نهادینه، متبلور و شکوفا شود . آمارها نشان می دهند که خصوصا در این چند سال اخیر که بنده در خدمت ملت شریف بوده ام، ورزشگاه ها جزء سالمترین فضاهای فرهنگی شده اند .   پرده دوم : فحش ؟! چی هست؟! من گفتم ؟!شما خودت شنیدی؟ نه ، اصلا! امکان نداره! اصلا من به خودم اجازه نمی دَم که بخوام راجع به کار داورنظر بدم . من یک بازیکن حرفه ای هستم و می دونم که داوری یک کار کاملا تخصصی و حرفه ای است .... بازیه خیلی خوب و جوانمردانه ای بود . همه خوب کار کردند. به طور کلی هیچ مشکل خاصی وجود نداشت و باید به نظر داور احترام گذاشت !   پرده سوم : نه داداش!! ما تماشاگرنما که نیستیم! ما هواداریم!کارت هواداری هم داریم. اصلا فحش هم بلد نیستیم ؛ چون از بچگی هروقت حرف های بد بد میزدیم ؛ ننه ی خدابیامرزمون، تو دهنمون فلفل سیاه می ریخت و با جارو می افتاد دنبالمون و کلی بهمون فحش می داد.... ما فقط تیم خودمون رو تشویق میکنیم و به تیم حریف هم اصلا کار نداریم . خانواده داور؟!... نه، ما خودمون خواهر و مادر داریم!... چون داور خیلی خوب قضاوت کرد ؛ با بروبچ محل گفتیم یک اخلاص بخونیم و نثار روح مادر داور بکنیم که ثواب داره ؛ همین!.... اگزوز؟! نه داداش! شما که ظاهرا خودت اینکاره ای!! نکنه خبرنگارنمایی؟! ... این مَمَلِ ما تازگی ها دکون تعمیرات اگزوز وا کرده، گفت بین جمعیت ورزشگاه یک تبلیغی بکنه. اگزوز خاور هم راسته کارش هست ها!اگه لازمت شد... به جون شما....   پرده چهارم : آقا اصلا جوون کجا باید خودش رو خالی کنم؟! ا بره تو خیابون فحش بده که برادران جان برکف نیروی انتظامی که به عنوان اراذل و اوباش دستگیرش می کنن! بره به باباش فحش بده که از خونه میندازتش بیرون و باید کارتون خواب بشه. خوبه به استادش فحش بده؟! نه شما جواب منو بده، خوبه؟ جوون به کی فحش بده؟ خوبه معتاد شه؟ خوبه ایدز بگیره؟ خوب این قدر بهش گیر نَده دیگه! بذار تو ورزشگاه که محیط سالم و فرهنگی ایه، انرزیش رو خالی کنه دیگه! حالا همه با هم به افتخار داور یک موج مکزیکی و یک هفت دست مشتی بیاین: توپ،تانک،فشفشه             داور چه زحمتکشه!!  

لرزه بر بزرگان (لکوربوزیه ):

سلام ...  خوبین؟ ما هم خوبیم.... راستی هنوز سربازی نرفتم ها!!! داستانش رو به زودی تعریف می کنم . شرمنده ام که چند وقتیه که وبلاگم تبدیل به جسد شده... ان شا الله به زودی آبادش می کنیم... ۴ روز دیگه اسکیس دارم!! من از دعای خیرتون بی بهره نگذارین... فعلا مطلبی رو که برای نشریه ایوان نوشتم رو بخونین تا برگردم.... از اول مرداد دوباره شروع می کنم...

لرزه بر بزرگان (لکوربوزیه ):

او در سال 1878 میلادی در خانواده ای پر چمعیت چشم به جهان گشود . به دلیل فقر مالی و بحران اقتصادی جهانی، از همان دوران نوجوانی در ماشین های سنگین مسافربری ِتعاونی ِ گُل گشتِ شهرشان با سِمت " کمک شوفر" مشغول به کار شد . شب ها و روز های بسیاری را در سفر و درون اتوبوس سپری کرد ؛ از همان دوران دیدگاه  ماشین خانه ای برای زندگی یا همان خانه ماشینی برای زندگی در ذهنش متبلور شد . در سفرهای پی در پی خود به شهرها متوجه سود باد آورده و کلان امر بساز و بفروشی و فعالیت در عرصه مسکن و عمران کشور شد . اتوبوس را رها کرد و به عنوان معمارباشی مشغول شد . در جوانی عاشق دختر همسایه شد و برای دیدن رُخ یار در طول روز بارها از درختان بالا می رفت و از شاخه ها مدام آویزان بود  و بارها نیز با مُخ سقوط کرده بود. در یکی از این سقوط ها جرقه ایجاد بام مسطح در ذهنش شعله ور شد . با احداث بام مسطح توانست تا به بهانه کفتر بازی و رسیدگی به امور کفترها ، راحت و با خیال راحت از روی پشت بام ، معشوق را یک دلِ سیر ، سیر کند . سال ها بعد که سری از توی سرها در آورد و شرکتی و اسم و رسمی برای خود به هم زد ؛ شعار مشتری مداری را سرلوحه کار خود قرار داد . و اصل  پلان آزادرا مطرح کرد تا مشتری بتواند  طبق سلیقه خود در خانه اش هر غلطی خواست بکند . این اصل باعث انقلابی در معماری گشت و جیب هایش را پر پول تر گرداند و ماشین هایش را افزون تر...

 نامبرده گویا فعالیت هایی را نیز در مدرسه ای  باهاوس نام داشته است که از نوع دقیق فعالیت اودر آن مکان مخوف اطلاعی دردست نیست . او در طول حیاتش از بچه ی نامعلوم الحالی به نام مدرن در منزلش نگه داری می کرد. هویت ننه و بابای این بچه ناخلف که لگد به تمام آبا و اجدادش می زد؛ نیز هنوز برما پوشیده است . مورخان علاوه بر پدر خواندگی او ، از ارتباطات مشکوک و پشت پرده وی با والترگریپیوس سیگاری و میس ون درروهه کچل خبر آورده اند . او ذهن فعالی داشت و در طول زندگی اش اصول پنج گانه ای را از خود در جامعه معماری وِل کرد که موجب تکان های گنده ای در معماری گردید . او در سال های پایانی عمر و در حالی که همسرش او را ترک کرده بود، به نقاشی روی آورد و در یک غروب پاییزی و در حالی که به بوم سفید خود می نگریست دار فانی را وداع گفت... او کسی نبود جز شارل ادوارد ژانره (لکوربوزیه ) روحش شاد ...

 فصل نامه ایوان

راستی قابل توجه علاقه مندان :

 مرکز مطالعات معماری و شهرسازی ایوان برگزار می کند : کلاس های اسکیس - اتوکد - عکاسی - تری دی مکس - فتوشاپ و ... مکان : مشهد- خیام ۱۱ - پلاک ۵۶ - طبقه دوم . کلاس اتوکد رو بنده در خدمت هستم!!!

کی گفته؟! ها؟!

* چرا باید واسه ما شهرداری تصمیم بگیره که کی آشغال هامون رو بریزیم جلوی در؟!به شهرداری چه؟ اصلاچرا تواین وانفسای گرانی علی الخصوص گوشت؛باید چندده کیلو گوشت فرد اعلای انسانی(وجود مبارک را عرض میکنم)را ازجای گرم و نرم بلند کنیم و یک عالمه پله رو بیایم پایین و در مسیرمتلک های مدیر ساختمان را بابت پرداخت نکردن حق شارژبشنویم و سپس برای صاحبخونه برای علت عقب افتادن دوباره اجاره خونه یک بهانه جدید بتراشیم؟ چرا؟!که چی؟! واسه یک کیسه زباله؟ و باز دوباره اون همه پله رو بریم بالا! آسانسور هم که قربونش برم همیشه خرابه! می دونید چه قدر کالری الکی دارید در مسیر راه پله می سوزونید؟! عزیزِمن ؛آخه خدا پنجره رو واسه چی آفریده؟! اول پنجره رو باز میکنی بعد یک ضربه جانانه که زیرکیسه زباله بزنی خودش صاف میره همون جایی که باید بره! تازه امکانش هست که به تیم ملی یا حتی برنامه نود هم دعوت بشی! آره ! به همین سادگی !

 * توی اتوبوس به این شلوغی؛که همه در حال له شدن زیر دست و پا و ترکیدن در اثر فشار هستند؛ اگر یک جای خالی پیدا کردی باید مثل قرقی بپری روش! تا یک کم از فشار فوشور در امان بمونی. کی گفته اگر آدم پیر یا ناتوان دیدی باید جات رو بدی بهش؟!ها؟!کی گفته؟ مگه بلیط اونا صد تومانی بوده که مال تو پنجاه تومانی؟ یا خونشون رنگین تره؟! نه بابا!از این خبرهانیست؛ اصلا کی گفته پیرها سوار اتوبوس بشن؟ اصلا به من و تو چه ربطی داره که لابه لای جمعیت دارن له میشن؟! نفسشون بند اومده و قلبشون داره از کار کردن می ایسته. عمر دستِ خداست!بله!صورتت رو برگردان و بیرون رو تماشا کن. به صندلیت تکیه بزن و حالش روببر!

* مالیات کیلو چنده؟ کی گفته مالیات رو باید داد؟! مگر زمان "رابین هود" است که باید باج و خراج داد؟ اصلا این همه پولِ زور رو واسه چی میگیرن؟ واسه چاله چوله های آسفالت یا واسه کثیفی شهرشون؟! شاید هم برای خدمات امدادی که این قدر دیر میان که باید جنازه رو فقط ببرن ! ها؟! عمرا! ما که پول زور نمیدیم!شما چه طور؟

 

این مطلب برای یکی از ویژه نامه های شهرداری ستون آزاد با محوریت مشارکت اجتماعی در قالب حزب ضد شهرداری ستوده نوشته ام.

دوستان بخوانند

بازگشت از نوع سوم!

سلامی دوباره و دیر... خیلی دیر ولی گرم و به گرمی سابق. عذر تقصیر از داشتن غیبت کبری.. غیبتی از دنیای مجازی که ترک کردنش بسیار سخت بود و بازگشتن سخت تر... ابتدا از همه دوستان عزیز مجازی و غیر مجازی که در طول این مدت به طور مدام از طریق تلفن ، پیامچه و درج در روزنامه و ارسال گل! و از همه مهمتر کامنت احوال بنده را جویا بودند سپاس می گویم . آن هایی را که بر سر قبر (= وبلاگی که چند ماه آپدیت نمی شود ) چراغی روشن گذاشته بودند کمال تشکر دارم و دستانشان را می فشارم. در این مدت مشغول زور آزمایی با غول کنکور و شکستن شاخش بودیم ؛ که البته هنوز مشخص نیست مال او شکسته است یا مال ما! و قصد دارم تا آمدن نتایج سکوت پیشه کنم که اگر قبول شوم فریاد بزنم که عجب کنکور هلوو باقلوایی بود و در صورت مردودی این که عجب کنکور دشوار و چرتی بود و احیانا ناسزایی را حواله طراحان سوال و خانواده محترمشان کنم! در طول این مدت خماری های بسیاری رااز فراق کشیدم و در خیال بارها به وبلاگ و کامنت ها سر زدم و پی به اراده خود بردم که آیا می توانم چیزی را ترک کنم...! در طول این مدت دوری دفترچه خدمت گرفتم ، واکسن زدم و معاینه فنی! شدم و مشمول شدم... مشمولی که تاریخ اعزامش اول تیر ماه است! آری ! همین چند ماه دیگر! آری قبل از اعلام نتایج و قبل از اسکیس ! البته دیگر نگران و نالان و ناراحت نیستم... حتی از این که باید دو ماه آموزشی را در تابستان و قبل از اعلام نتایج طی کنم، چون اگر خدا بخواهد احتمال خیلی زیاد سرباز معلم خواهم شد و بعد از دوران آموزشی به عنوان معلم معماری بر سر کلاس هنرستان معماری در یکی از شهرهای خراسان رضوی حاضر خواهم شد. می دانم که شرایط جالب و قابل توجه و ... را در امسال تجربه خواهم کرد حال چه قبول شوم واز خدمت مرخص و چه سرباز... راستی سال نو مبارک!

در طول این مدت دوری کم و بیش همکاری خودم رو با ستون آزاد ادامه دادم و به تدریج مطالبی را که در ماه های گذشته برای ستون آزاد نوشتم را در وبلاگ قرار خواهم داد(یکیش را در پست زیرین می گذارم) . چندروزی هم هست که قول همکاری با یک نشریه تخصصی معماری که به زودی اولین شماره اش چاپ خواهد شد را داده ام . قراراست بخشی را به عنوان طنز معماری را بنویسم . امیدوارم کار خوب و دلچسبی شود . به زودی و پس از چاپ آن مطالب را هم اگر عمری باقی بود این جا خواهم گذاشت تا نظرات متقدانه شما راهگشایم باشد . این دو ماه باقی مانده تا تیر را به وبلاگ خواهم آمد ولی نا منظم! ولی قول می دهم بعد از گذراندن دوره دو ماهه آموزشی بیایم وقول می دهم که اولین عکس این وبلاگ را از خودم مزین به لباس خدمت و با سری کچل بگذارم و سپس دوباره منظم و مرتب برایتان بنویسم. امیدوارم موفق و شاد باشید و بنده را نیز فراموش نکنید که من همیشه به فکر و یاد شما هستم.

والسلام. امیرعلی وحدت – 22 فروردین 1388

رد پای شیطان در کتب درسی

یک مسئول:درکتب درسی رد پای شیطان وجود دارد.

چاپ شده در ستون آزاد آذر ماه

یکی از مسئولین متعهد به ارزش ها و متخصص به شایستگی ها اخیراّ سُخن گوهرباروهوشمندانه ای را فرموده اندکه بیش از پیش دست ایادی شیطان را برای ملت شریف روکرده است.

درجهت زدن مهرتایید و تاکیدبرایشان( یعنی سخن ایشان!) گروهی را برای تحقیق و تفحص تشکیل دادیم که پس از تلاش بسیار و ده ها هزار نفرساعت روز کارکارشناسی رد پاهای بسیاری در کتب درسی کشف کردیم که درذیل مواردی راکه امنیت ملی به مخاطره نمی افتدرا, جهت تنویر اذهان عمومی اشاره می کنیم.

- درس دهقان فداکار: ازکجامعلوم که این فردتنهاازروی خلوص نیت این کار به ظاهر پسندیده را انجام داده است و قصد ریاوتزویر نداشته است؟! ازکجامعلوم این فرد وابسته به استکبار نبوده و با درآوردن البسه خودقصدبرهم زدن امنیت اجتماعی و اخلاقی را نداشته است؟! حتی طی اسناد به دست آمده به نظر می رسد که ادامه مسیر ریل راه آهن را خود این عامل خودفروخته طی یک ماموریت تروریستی تخریب کرده و پس از انجام موفقیت آمیز عملیات شیطانی خود، باروشن کردن آتش قصد پایکوبی و جشن و شرب خمر را داشته است.

- درس کوکب خانم : آیا در این داستان جزایجاد تصویری دروغین از به استثمارکشیدن زنان و نابرابری حقوق آنان و رواج اسراف ؛چیزدیگری هم وجود دارد؟!!آیا این داستان شیطانی هدفی جز ضربه زدن به ارزش هاراهم دنبال می کند؟

- درس پطروس فداکار : طبق تحقیقات به دست آمده نامبرده(پطروس) معتاد به ماده افیونی "شیشه" بوده است و در محل مذکور(همان سوراخ معروف!)موادجاسازمی کرده است! ودر آنروزکذایی که قصد خارج کردن مواد از مخفیگاهش را داشته است ،به علت سرمای هوا ، انگشتش باد کرده بوده ودرسوراخ گیر میکند!ودچار عقوبت کارخودمی شود.

- درس تصمیم کبری : این درس مملو از اشکالات شرعی وعرفی است که جزبی بندوباری چیزدیگری را تبلیغ و تبیین نمی نمایاند! چرا اصلا باید یک دختربه اصطلاح با حُجب و حیا، با حجابی که خود جای بحث و مجادله و تامل و مداقه بسیاردارد، به بهانه واهی درس خواندن، راهی حیاط شود تا خودرا در معرض دیدِپسرِکفترباز همسایه قرار دهد؟!! اصلا به چه سبب وبه چه علت باید کتاب خود را جا بگذاردوفراموش کند؟درسی وآموزنده بودن و داشتن مجوزچاپِ کتابی که کبری می خوانده، هم جای تردید وبررسی دارد!

مواردفوق الذکرگوشه ایی از فعالیت های دشمنان و ردِ دست و پای شیطان برای ازبین بردن نسل جوان این مرزوبوم و خشکاندن ریشه های اعتقادی آنها است . امید است که با هوشیاری مسئولین خدوم این مرزوبوم بتوان پای شیطان را قلم کرد!

ازدواج دایم نیمه مستقل!

اگر اخبار را پی گیری کرده باشید؛ متوجه خواهید شد که سازمان ملی جوانان که پر از کارشناسان فهیم و خبره است(؟!) متوجه شده اند که دختر و پسرهای ایرانی موهایشان رنگ دندان هایشان شده است ولی هنوز مجردند؛ این عزیزان( سازمان ملی جوانان) بعد ار فکر و مطالعه بسیار به این نتیجه رسیده اند که یکی از علل گردن کلفت بالا رفتن سن ازدواج مشکلات اقتصادی است که برایش راه حل " ازدواج دایم غیر مستقل "را پیشنهاد داده اند! در ذیل گزینه های مختلف ازدواج بیان می گردد تا بهترین گزینه را انتخاب کنید: 1- ازدواج موقت: در این نوع ازدواج طرفین برای مدت کمتر از ده دقیقه(!) تا نود و نه سال به عقد هم در می آیند و به نوعی زن و شوهر هم محسوب می شوند و نسبت به هم تعهد اخلاقی،شرعی و عرفی دارند (فقط در مدت عقد) 2- ازدواج موقت مستقل : در این حالت طرفین بدون صیغه محرمیت و خطبه عقد با هم خوبند! و به هم مهرورزی می کنند.درآن واحد به شونصد نفر می توانند تعهد غیراخلاقی داشته باشند و به فراخور وضعیت تیپ و ظاهر و وضع جیب شونصد تا نامزد داشته باشن( همون دوست پسرو دوست دختر خودمون)! 3- ازدواج دایم : در این حالت زن و شوهر با زنجیر عشق باید! به هم وصل شوند و باز باید! زیر یک سقف زندگی کنند و با داروندار هم بسازند. با لباس سفید عمودی بروند و با لباس سفید افقی بیان بیرون!و خلاصه باید در گرمای کوره سوزان خانواده گرم یا پخته یا حتی بسوزند! 4- ازدواج دایم نیمه مستقل: در این حالت دو طرف آس و پاس و احتمالا دانشجو هستند ولی مادرپدر مایه دار دارند! در این حالت طرفین در پی ردوبدل کردن چند جزوه و "اس ام اس" و "پی ام" و ... لیلی و مجنون هم شده اند و خانواده ها برای دور ماندن آنها از تور شیطان آن ها را به عقد هم در می آورند ولی هر کدام تا زمانی که توان اقتصادی زندگی را پیدا نکنند در خانه پدر و مادرشان به سر می برند. به اصطلاح نان پدر و مادر خود را می خورند و عشق و حال و صفا سیتی خود را با همسرشان! و یه جورایی دوران نامزدی طولانی مدت و حتی شاید تا ابد باشد! کدام گزینه بالا مناسب حال شماست؟

این یک آگهی تبلیغاتی نیست

واحد " نوآوری و نان آوری" در راستای اهداف تشکلی و پیشبرد آرمان های حزبِ عزیزتر از جانمان اقدام به ابداع روشی نوین برای اولین بار در تبلیغات کرده است .

 روشی مبارزاتی علیه شعار دشمن مآبانه " شهرما،خانه ما"

با ما به پا خیزید و به مبارزه ادامه دهید...

 

دیگربرای تبلیغات نیازبه کاغذنیست ،بدون نیاز به جوهر،بدون نیاز به صرف وقت وهزینه های گزاف.

تمام دیوارهای شهر با یک اسپری رنگی تبدیل به عرصه ی تبلیغاتی شما می شود.

با ما در شهر دیده خواهید شد .

شعار ما : " تبلیغات به وسعت دیوارهای شهر"

یکبار، ما ؛ را تجربه کنید...

نوشتن احساسات نسبت به دختر همسایه ، شماره تلفن ، آدرس وبلاگ و آی دی یاهوو ... بر روی دیوار از خدمات رایگان ما محسوب می شود".

 

(حکاکی بر روی ماشین ها به وسیله نوک چاقو و کلید هم پذیرفته میشود.)

 

*این  آگهی جهت چاپ شبنامه حزب آنتی شهرداری و وندال که برای ویژه نامه شهرداری توسط گروه ستون آزاد طراحی شده بود،توسط بنده نوشته شده بود که به دلایلی(!) چاپ نشد*

اندر فواید ماشین(طنز!)

با توجه به مشکل مسکن در کشور و به لطف شرکت های لیزینگ و وام های شونصد ساله خودرو تقریبا همه ازنعمت ماشین بهره مند هستند.در سالیان گذشته شاهد نقش های متنوع خودرو در جوامع بشری از قبیل : فروش سبزیجات و خوار وبار ، حمل گوسفند زنده و حمل گوسفندوار دانش آموزان ، فروش لباس های قاچاق درون صندوق عقب و.. بوده ایم. امروز با توجه به ذهن خلاق جوانان این مرز و بوم و فقدان مسکن (یا...؟) اتومبیل نقش های دیگری هم پیدا کرده است. به طوری که بعضا(!) دیده می شود که دختر و پسری که قطعا قصد ازدواج هم دارند جهت آشنایی بیشتر با هم درون ماشین خالی(!) می نشینند و بعد از پیدا کردن یک کوچه تنگ و تاریک (منظور دنج و رمانتیک است!) در گوشه ای پارک کرده و به بحث پیرامون مسایل زندگی آینده شان میپردازند. حتی بعضا دیده شده که به علت تاریکی و احتمالا ضعیف بودن چشم طرفین، دو عزیز دل برای بیشتر آشنا شدن و شناسایی فیزیک یکدیگر و برای پیشبرد علم آناتومی مجبور به لمس و ... در ماشین شده اند که در مواردی و ازروی بد اقبالی، ناگاه با شهروندی که قصد گذاشتن زباله در خیابان داشته غافلگیر شده اندو مجبور به دست کشیدن از هم و فرار از منطقه شده اند و ...

حتی باز بعضا دیده شده که باز در همین ماشین، طرفین با لب و لوچه(!)به دنبال آدامس خود در دهان دیگری مشغول بوده اند که معمولا این تلاش هم به سرانجامی نمی رسد و آدامسی پیدا نمی شود...

بدین ترتیب خودرو کاربردهای متنوعی می تواند داشته باشد که باید مدنظر شرکت های خودرو ساز قرار گیرد تا محصولاتی باب دل مشتریان تولید کنند!

پ.ن.قطعا دختر و پسر قصد ازدواج دارنو ولاغیر

پ.ن1.در هنگام گذاشتن زباله ،قبل از باز کردن در اول سه بار بلند "یاالله" بگید بعد در خونه رو بازکنین و برین بیرون.

پ.ن2.ماشین خالی اجاره ای موجود است!

پ.ن3.مامان!!! من ماشین می خوام!!

پ.ن4.احتمالا ایران خودرو بعد از ساخت خودرو ویژه بانوان باید ساخت خودرو ویژه جوانان را در دستور کار قرار دهد!